یکشنبه ۰۲ اردیبهشت ۰۳

escape-cube

have fun

جنگ جهاني دوم؛ تلخ‌ترين فاجعه‌ي تاريخ

جنگ جهاني دوم؛ تلخ‌ترين فاجعه‌ي تاريخ

 

70 ميليون كشته! عدد كمي نيست، يعني كل جمعيت ايران از بچه تا پيرزن و پيرمرد،اين حاصل جنگ جهاني دومه، بهتره بگيم تلخ‌ترين فاجعه‌ي تاريخ،جنگي كه فرهنگ،  معماري،  زندگي يك نسل از مردم چند كشور رو نابود كرد، فاجعه‌اي كه بخاطر دعواي چند سياستمدار افرادي همديگرو كشتند كه تا به حال همو نديده بودن و هيچ كينه‌اي نسبت به هم نداشتن. توي جنگ هيچ زيبايي وجود نداره اما بعدش فيلم سازها و نويسندها  جنگ رو با ديد هنري خودشون صحنه سازي ميكنن و ميشه گفتن تنها وجه مثبت جنگ همين فيلم‌ها و كتاباست .

خب بايد بگم شما تنها كساني نيستين كه خودتون رو توي اون حال و هوا متصور شدين... فيلمسازها و كارگردان‌ها فيلم ساختن در مورد جنگ جهاني دوم رو از خيلي وقت پيش شروع كردن. ما هم همين‌طور! البته فيلم كه نه؛ ولي اتاق فرار چرا! حس اين‌كه اسير جنگي باشيم رو شايد فقط توي اتاق فرار Behind The Bars بشه لمس كرد. فرار كردن از يه زندان نمور توي يه كشور غريب، درحالي كه هيچ چيزي از گذشته‌ي هم سلوليات نميدوني هيجانيه كه كمتر جايي توي ايران بشه بهش دست پيدا كرد؛ ولي ما توي اين اتاق فرار كاملا اين احساس جديد و خاص رو بهتون انتقال ميديم.

همون‌طور كه گفتم فيلم‌هاي خيلي خيلي زيادي درمورد جنگ جهاني ساخته شدن كه انتخاب بهترينشون قطعاً غيرممكنه! ولي توي اين مقاله ميخوايم چندا از بهترين‌ها رو بهتون معرفي كنيم؛ اگه حس ميكنين جاي فيلمي توي اين ليست خاليه توي نظرات باهامون درميون بذارين!

 

نجات سرباز رايان (Saving Private Ryan)

       يكي از به ياد ماندني‌ترين فيلم‌هاي ساخته شده درمورد جنگ جهاني، با بازي فوق‌العاده تام هنكس و مت دمون و كارگرداني استيون اسپيلبرگ؛ نجات سرباز رايان داستان نجات دادن يه سربازه... سه برادر بزرگترِ جيمز رايان (مت دمون) توي جنگ كشته شدن و خبر مرگ هر سه برادر در يك روز به دست مادرشون رسيده... انسانيت فرماندهان جنگي اجازه نميده كه خانواده رايان مرگ آخرين بچشون رو هم ببينن؛ پس كاپيتان ميلر (تام هنكس) يه تيم شش نفره رو برمي‌داره و در نرماندي فرانسه به دنبال جيمز فرانسيس رايان مي‌گرده...

 

پيانيست (The Pianist)

       يك شاهكار هنري كه آدرين برودي، بازيگر نقش اصلي، به خاطر اين فيلم جايزه اسكار رو در سن 29 سالگي برد و تبديل به جوان‌ترين برنده اسكار بهترين بازيگر مرد شد. رومن پولانسكي هم براي اين فيلم اسكار بهترين كارگردان رو برنده شد.

آدرين برودي در اين فيلم نقش ولاديسلاو اشپيلمن رو بازي مي‌كنه؛ يك پيانيست ماهر يهودي كه براي راديوي ملي لهستان پيانو مي‌نوازه... جنگ جهاني دوم آغاز شده، ولي خانواده اشپيلمن هنوز در امنيت هستند؛ تا اينكه يك روز كه اشپيلمن مشغول نواختن پيانو در راديو لهستان بوده ناگهان زمين به لرزه درمياد و صداهاي مهيبي به گوش مي‌رسن.. ارتش نازي به لهستان حمله كرده!

ولاديسلاو با عجله پيش خانواده‌ش برميگرده، ولي اوضاع هر لحظه بدتر ميشه... ولاديسلاو به‌خاطر نفرت ارتش نازي‌ها از يهودي‌ها به مدت پنج سال يه زندگي بدتر از مرگ رو تجربه مي‌كنه؛ شايد تنها چيزي كه ولاديسلاو اشپيلمن رو زنده نگه مي‌داره عشقش به موسيقي و عطشش براي دوباره نواختن پيانو باشه...

 

حرامزاده‌هاي بي‌شرف (Inglorious Bastards)

            اگر فقط يكي از فيلم‌هاي كوئنتين تارنتينو رو ديده باشيد مي‌دونين كه فيلم‌هاي اين كارگردان با هر فيلم ديگه‌اي كه تا به حال ديدين فرق مي‌كنه... روايت آقاي تارنتينو از جنگ جهاني دوم هم دقيقا همين‌طوره... هرچند اين فيلم با موضوع جنگ جهانيه؛ ولي روايات تخيلي هستن و سير اتفاقات هم اصلا بر اساس واقعيت نيست... ولي فيلم‌نامه خاص، كارگرداني عالي و بازي فوق‌العاده كريستف والتز كه به‌خاطرش برنده اسكار هم شد باعث شدن اين فيلم به يكي از به ياد موندني‌ترين فيلم‌هاي با موضوع جنگ جهاني تبديل بشه.

       اين فيلم از چند قسمت مجزا ساخته شده كه در نهايت همه به هم ربط پيدا مي‌كنند؛ ورود كلنل هانس لاندا (كريستف والتز) تقريبا همزمان با شروع فيلمه... يه كلنل سنگ‌دل و بسيار باهوش و تيز كه لقب شكارچي يهودي‌ها رو بين مردم و سربازها پيدا كرده. كلنل لاندا به خونه يه مرد روستايي نشين فرانسوي ميره، مردي كه چند يهودي رو زير خونه‌ش قايم كرده. البته كه هانس متوجه اين قضيه ميشه و دستور شليك به اين خانواده يهودي بخت برگشته رو ميده؛ از كل خانواده فقط دخترشون "شوشانا" زنده ميمونه كه خيلي سريع فرار ميكنه و دور ميشه.

       قسمت دوم فيلم با برد پيت در نقش آلدو شروع ميشه. يه فرمانده آمريكايي وحشي كه عاشق از بين بردن سربازهاي نازيه، چون معتقده اونا هيچ رحم و مروتي ندارن و بايد كشته بشن! (اوخي!! خود آلدو چه مهربونه!) اينكه چطور آلدو به شوشانا و هانس لاندا ميرسه روايتي است مفصل، كه براتون اسپويلش نميكنم...! بريد فيلمو ببينيد!!

 

ليست شيندلر (Schindler’s List)

            اين فيلمِ تلخ و تاثيرگذار روايت‌گر فاجعه‌ي هولوكاست هست. فهرست شيندلر فيلمي به كارگرداني استيون اسپيلبرگ، بازي ستودني ليام نيسون و موسيقي تكرار نشدني جان ويليامز، محصول سال 1993 ست. اين فيلم برنده 4 اسكار از جمله بهترين فيلم و بهترين موسيقي شد.

       اسكار شيندلر (ليام نيسون) يك تاجر عادي و عضو حزب نازيه، كسي كه بيشتر از هرچيزي به دنبال سود و منفعت بيشتره و ميخواد تا جاي ممكن از جنگ پول دربياره؛ پس يه كارخونه تسليحات نظامي با كارگران يهودي راه مي‌ندازه... جنگ مدام شديدتر و اوضاع مردم بدتر ميشه... شيندلر بعد از ديدن دخترك دوست‌داشتني و معصومي كه بي‌رحمانه توسط سربازان نازي كشته ميشه به خودش مياد. اون سعي ميكنه از طريق كارخونه و ارتباطاتي كه داشته تا جاي ممكن يهودي‌هاي بيشتري رو پناه بده و اونا رو از فاجعه‌اي كه منتظرشونه نجات بده.

       فهرست شيندلر تقريبا به‌طور كامل براساس واقعيت ساخته شده، حتي به يهودياني كه توسط شندلر نجات پيدا كردند يهودي‌هاي شيندلر گفته ميشه. صحنه پاياني فيلم يه مستند هست؛ يهودي‌هاي شيندلر كه حالا پير شده‌ان ميان و بر قبر شيندلر گل ميذارن...

 

زندگي زيباست (Life Is Beautiful)

       به جرأت مي‌تونم بگم اين فيلم متفاوت‌ترين فيلم ساخته شده در مورد جنگ جهاني دومه. اين فيلم ايتاليايي كه برنده اسكار بهترين فيلم خارجي زبان و بهترين بازيگر مرد هم شد لحن طنزي داره كه با تلخي فجايع فيلم سخت در تضاده... طنزي كه تا آخرين لحظه‌ي فيلم حتي اندكي كمرنگ نميشه.

       فيلم بسيار ساده و حتي ميشه گفت معصومانه شروع ميشه؛ گوييدو (روبرتو بنيني) يه پسر يهودي خيلي اتفاقي با دختري مسيحي به اسم دورا آشنا ميشه... شيرين‌زبوني، شيطنت و بداهه‌گويي‌هاي طنز گوييدو باعث ميشن دورا يك دل نه صد دل عاشق گوييدو بشه. هرچند اين دوتا اختلاف ديني و خانوادگي زيادي با همديگه داشتن ولي عشق از همه اين اختلافات قوي‌تره؛ گوييدو و دورا با همديگه ازدواج ميكنن و بچه‌دار ميشن... سه چهار سال بعد گوييدو و پسر خردسالش به كمپ نگداري يهوديان برده ميشن و دورا هم با وجود اينكه مسيحي بوده به خاطر همسر و پسرش درخواست ميكنه كه اون رو هم به كمپ ببرن... گوييدو كه نگران آينده بچه‌ش بوده اون رو قايمكي توي كمپ بزرگسالان نگه ميداره...

       در طول فيلم شاهد فداكاري‌هاي بي‌شماري هستيم كه گوييدو براي پسرش انجام ميده تا اون متوجه اتفاقات تلخ و هولناكي كه توي كمپ ميفتن نشه. طنز گوييدو حتي يك لحظه هم كمرنگ نميشه و حتي توي سياه‌ترين لحظات لبخند روي لب‌هاي پسرش و تماشاچي‌ها مياره...

 

اين چندتا فيلم فقط قسمت كوچيكي از تلاش كارگردان‌ها براي به تصوير كشيدن حقايق و فجايع جنگ جهاني دوم هستن... قطعاً اين جنگِ خونبار چيزي نيست كه هيچكس بخواد شاهد تكرار شدنش باشه؛ ولي اونقدر اتفاقات معجزه‌آسا و آدم‌هاي خوش‌قلب توي اين جنگ زيادن كه شايد دلمون بخواد بتونيم براي چند دقيقه هم كه شده پا جاي پاي اونا بذاريم... اگه شما هم دلتون چنين احساس بديع و هيجان‌انگيزي رو ميخواد، ما در اتاق فرار BEHIND THE BARS منتظرتون هستيم... يه سلول زندان رو براي ورود شما مهيا كرديم و منتظريم ببينيم چطور با پشتكار و هوشتون از چنگ ما فرار مي‌كنين!! خلاقيت داشته باشين و مارو سورپرايز كنيد!

منبع : مجموعه اتاق فرارهاي اسكيپ كيوب


سه‌گانه اوشن 11 (حاوي اسپويلر)

سه‌گانه اوشن 11 (حاوي اسپويلر)

 

داستان‌هاي دزدي يه‌جوريه كه هيچ‌وقت آقا دزده نقش منفي داستان نميشه و برعكس همه طرفدار اون ميشن و ميخوان باهاش همزاد پندارب كنن پس نتيجه ميگيريم دزدا شخصيت جذابي تو فيلم و داستانا دارن حالا فرض كن يازيگرايي مثل جورج كلوني ، برد پيت، مت دمون بيان و نقش آقا دزده رو ايفا كنند!(من شخصا ديگه دلم ميخواد دزديده شم)حالا اين حرفا به كنار ما چون ميدونيم كه سرقت چقدر پرطرفداره يه اتاق فرار فوق‌العاده با داستان دزدي طراحي كرديم! اسمش هم از روي سه‌گانه اوشن(فيلم همون دزد جذابا) الهام گرفتيم و گذاشتيم اسكيپ روم OCEAN’S SIX!! اگه ميخواين بدونين توي فيلم‌هاي اوشن و اتاق فرار ما چه خبره، بريم كه براتون بگم!!


در سال 2001، يعني دقيقا بيست سال پيش بود كه آقاي استيون سودربرگ فيلمي رو كارگرداني كرد كه به يكي از بهترين و پر سودترين فيلم‌هاي زمان خودش تبديل شد. موفقيت فيلم «يازده يار اوشن» در حدي زياد بود كه تهيه‌كنندگان و كارگردان رو مجاب كرد ادامه اين داستان رو در دوتا فيلم، يعني «دوازده يار اوشن» و «سيزده يار اوشن» بسازن.

بعد از گذشت دو دهه از ساخت‌شون، سه‌گانه اوشن الان از مهم‌ترين فيلم‌هاي ژانر سرقت به حساب ميان و طرفداران بسيار زيادي دارن. البته صادقانه بگيم دليل محبوبيت سه‌گانه اوشن تماما به خاطر كيفيت بالاي كارگرداني و فيلمنامه نبوده؛ بازيگرهاي فوق خفن و بسيياااارر جذابي از جمله جورج كلوني (كه معرف حضور همه هست)، برد پيت، مت دمون و جوليا رابرتز توي اين فيلم‌ها نقش‌آفريني ميكنن... بعيد ميدونم كسي بدش بياد همه اين عزيزان رو يك‌جا توي يك فيلم ببينه!!

همون‌طور كه گفتيم ژانر اين فيلم‌ها سرقت و دزديه؛ داستان فيلم اول (يازده يار اوشن) از اين قراره كه جورج كلونيِ عزيز نقش آقاي دنيل اوشن رو بازي ميكنه؛ يه سارق حرفه‌اي كه تازه از زندان آزاد شده. دنيل بعد از آزاد شدنش ميره ديدن دوست قديميش، راستي رايان (با بازي برد پيت) تا بهش پيشنهاد يه دزدي خيلي بزرگ رو بده. اين دوتا رفيق شفيق نقشه‌شون رو ميبرن پيش دوستشون، آقاي روبن تيشكاف كه قبلا توي لاس وگاس كازينو داشته و آدم پولداره‌ي جمعشون ميشه و نقش حامي مالي نقشه دزدي رو بازي ميكنه. اين عزيزان ميخوان به گاوصندوق‌هاي كازينوهاي آقاي تري بنديكت دستبرد بزنن.

راستي، دنيل و روبن هشت نفر دوست و آشناي كاربلد ديگه هم جمع مي‌كنن و برنامه دزديشون رو ميكشن. وسطاي نقشه كشيدن ميفهمن كه اي دل غافل!! زن سابق دنيل، تس (جوليا رابرتز)، رفته با تري بنديكت وارد رابطه شده. دنيل بعد از اينكه اينو ميفهمه بيشتر مصمم ميشه كه از تري سرقت كنه و تس رو دوباره جذب خودش كنه. حالا اين‌كه داستان سرقت چطور پيش ميره و چيا ميشه رو ميذارم خودتون توي فيلم ببينيد و لذتش براتون از بين نره!

همون‌طور كه گفتم يازده يار اوشن خيلي خيلي محبوب ميشه و كلي فروش ميكنه؛ و طبق قانون هاليوود اگه يه فيلم فروش خوبي داشت، بايد بري ادامه‌ش رو هم بسازي!! فيلم «دوازده يار اوشن» سه سال بعد از فيلم اول، يعني توي سال 2004 منتشر ميشه. براي اينكه داستان اين فيلم رو بگم بايد پايان يازده يار اوشن رو لو بدم، پس اگه فيلم رو نديدين سريع برين نگاش كنين و بعد بقيه اين مطلب رو بخونين.

در پايان فيلم اول، يازده يار اوشن موفق ميشن 160 ميليون دلار رو از تري بنديكت بدزدن و دنيل و زن سابقش، تس، هم پيش همديگه برميگردن. البته اوضاع اينجوري خوب نميمونه و اولِ فيلم «دوازده يار اوشن»، تري بنديكت همه‌ي يازده يار رو شناسايي ميكنه و بهشون خبر ميده كه اگه 160 ميليون دلار دزديده شده به علاوه 38 ميليون پول خسارت رو بهش پس ندن اونا رو ميده دست پليس.

ياران اوشن براي جبران خسارت و برگردوندن پول تصميم ميگيرن يه سري اسناد خيلي ارزشمند كه توي آمستردامه رو بدزدن؛ ولي وقتي ميخوان نقشه دزدي رو بكشن ميفهمن كه يه سارق حرفه‌اي به اسم نايت فاكس (روباهِ شب) قبلا اين مدارك رو دزديده. يازده يار اوشن كه توي اين فيلم شدن دوازده يار، تصميم ميگيرن برن اسناد رو از روباه شب بدزدن. اونا ميفهمن كه روباه شب در حقيقت آقايي به اسم فرانسيس تولور هست كه يه اشراف‌زاده ثرتمند فرانسويه.

دنيل طي يه سري اتفاقات با فرانسيس رو‌به‌رو ميشه و فرانسيس بهش پيشنهاد ميده براي اينكه ثابت كنن كدومشون سارق بهتريه هركدومشون جداگانه براي دزديدن يه تخم طلايي فابرژه كه توي موزه رُم نگهداري ميشه اقدام كنن؛ و اگه دنيل و تيمش بتونن تخم مرغ طلايي رو قبل از فرانسيس بدزدن فرانسيس بدهي اونا به تري بنديكت رو پرداخت ميكنه. طبيعتا دنيل اين پيشنهاد ميپذيره! جزئيات اين يكي سرقت و پايان اين فيلم رو هم ميذارم خودتون ببينيد و لذتش رو ببرين!

سومين فيلم از سه‌گانه اوشن آن‌چنان ربطي به دو فيلم قبلي نداره: توي «سيزده يار اوشن» آقاي روبن تيشكاف (كه حامي مالي دزدي توي اولين فيلم بود) مي‌خواد بزرگترين هتل-كازينوي لاس وگاس رو تاسيس كنه و براي اينكار با يه نفر به اسم آقاي بنكس شريك ميشه؛ ولي آقاي بنكس نامردي رو در حق روبن تموم ميكنه؛ به روبن رودست ميزنه و كازينو رو بالا ميكشه. روبن طفلكي هم سكته قلبي ميكنه و زمين‌گير ميشه. دوستان روبن، يعني همون اوشن و رفقا از اين قضيه خيلي ناراحت ميشن و تصميم ميگيرن مراسم افتتاح اين هتل-كازينو جديد رو خراب كنن.

سيزده يار اوشن دوتا نقشه ميچينن؛ اوليش اينكه كاري كنن اين هتل-كازينو از منتقدا و داوران پنج ستاره رو دريافت نكنه و يه جورايي اسم و رسم بدي براي هتل بسازن؛ دوميش هم اينكه بازي‌هاي كازينو رو جوري دستكاري كنن كه شركت‌كننده‌ها برنده ميليون‌ها دلار پول بشن و اينجوري بنكس از لحاظ مالي نابود شه. طبق معمول همه‌چيز طبق نقشه پيش نميره و بعضي از كارها به‌هم ميريزن. اگه ميخواين بدونين ياران اوشن با چه مشكلاتي مواجه ميشن سريع برين فيلم رو ببينين!

اينقدر حرف از دزدي زديم كه منم دلم دزدي خواست!! شما رو نميدونم ولي وقتي پاي دزدي مياد وسط من دلم مي‌خواد آدم بده داستان باشم و كللليييي پول به جيب بزنم! البته هيجان بالا و فوران آدرنالين هم شديدا اغواكننده‌س! اگه مثل من هستين و حتي فكر كردن به نقشه سرقت و دزد و پليس بازي براتون جذابه شديدا پيشنهاد ميكنم يه سري به اتاق فرار OCEAN’S SIX بزنين... با رفيقاتون جمع بشين و نقشه سرقت الماس 9 قيراطي آقاي بيانچي رو عملي كنين... حواستون باشه مو لاي درز عمليات دزدي نره، چون آقاي بيانچي منتظر بهونه‌ست كه مچ شما رو بگيره!! هوش رو چاشني مهارت كنيد و با دست پر از مهموني آقاي بيانچي خارج بشيد!

 

منبع : مجموعه اتاق فرار‌هاي اسكيپ كيوب


بازي Hidden Agenda


بازي Hidden Agenda

 

لازم نيست گيمر باشي تا بدوني كه دنياي بازي‌هاي كامپيوتري چقدر وسيع شده،  و به اندازه‌ي موهاي سرمون بازي ساخته شده، اما خب طبيعيه كه همه ي اين بازي‌ها موفق نميشن و نميتونن خوشون رو تو دل گيمرها و يا حتي مخاطباي ساده جا كنن براي همينه كه شركتاي  بازيسازي از تمام تكنيكاي موجود مثل : سناريوهاي چالش‌برانگيز  ارائه دادن يه بازي براي كامپيوتر، موبايل و پلي‌استيشن و .. استفاده مي‌كنند بلكه بتونن يه بازي پرطرفدار بسازن

شركت Supermassive Games علاوه بر همه‌ي اين‌ها يه خلاقيت جالب ديگه هم به خرج داده. اين شركت كه قبل‌تر توي سال 2015 بازي Until Dawn رو ارائه داده بود )كه خيلي هم محبوب شد(، سال 2017 يه بازي خفن‌تر به اسم Hidden Agenda رو به طرفدارهاش ارائه كرد.

داستان بازي ماجراي شايد يه ذره تكراري پليس عليه قاتله؛ يه افسر تازه وارد پليس مي‌زنه به سرش و سيم‌هاي مغزش اتصالي مي‌كنن و تبديل به يكي از مخوف‌ترين و زيرك‌ترين قاتل‌ها ميشه. شما به عنوان افسر پليس و كارآگاه بايد اين عزيزدل رو پيدا كنين و به سزاي اعمالش برسونين؛ ولي اين چيزي نيست كه اين بازي رو خاص مي‌كنه. بازي Hidden Agenda مخصوص گيمرهايي طراحي شد كه عاشق ماجراجويي هستن؛ ولي دلشون مي‌خواد توي ماجراجويي‌شون دوستانشون رو هم شريك كنن. كار تيمي هميشه بهتر از كار انفراديه، درسته؟ مي‌پرسين چجوري ميشه يه بازي جنايي روي موبايل رو گروهي انجام داد؟؟ الان ميگم!

براي تجربه كردن اين كار تيمي باحال فقط لازمه علاوه بر كنسول پلي‌استيشنتون يه گوشي هوشمند داشته باشين! بله! شركت دوست‌داشتني سوني دو سه سال پيش چيزي به اسم Playlink ارائه داد كه هدفش لينك كردن گوشي موبايل گيمرها به پلي‌استيشن 4 هست. با استفاده از اپليكيشن Playlink گوشي هوشمند شما تبديل به يك كنترلر ميشه و با لينك شدن به گوشي دوستانتون و كنسول بازي، مي‌تونين از همراهي همديگه لذت ببرين!

خب، حالا چه چيزي بازي Hidden Agenda رو خاص مي‌كنه؟؟؟ اين بازي از اولين بازي‌هايي بود كه ژانر جنايي رو وارد اين تجربه گروهي كرد و علاوه‌بر اينكه از اين لحاظ نوآورانه بوده مزيت‌هاي ديگه‌اي هم داره. Hidden Agenda يه بازي روان‌شناختي، هيجان‌انگيز و جناييه كه تمام تمركز شما و پنج نفر از دوستانتون رو لازم داره. توصيه ميشه اين بازي رو حتما به صورت گروهي انجام بدين، چون تنهايي تموم كردنش اصلا كار راحتي نيست!

شايد فكركنين گروهي بودن تنها جاذبه بازي Hidden Agenda هست، كه در جوابش بايد بگم نخيررر!! يادتونه گفتم اين يه بازي روان‌شناختيه؟ خب، در طول بازي گروهي از شما سوالاتي نظير «كدوم يكي از شماها توي موقعيت‌هاي سخت تصميمات بهتري مي‌گيره؟» يا «چه كسي احساساتي تره؟» پرسيده ميشه و اينطوري هوش مصنوعي بازي يه ديد كلي از شخصيت گيمرها پيدا مي‌كنه و با استفاده از اين اطلاعات توي بعضي از موقعيت‌ها ممكنه يه وظيفه رو به يه نفر محول كنه؛ مثلا شليك كردن توي يه موقعيت خاص رو يه گيمر به‌خصوص بايد انجام بده و ... . اين باعث ميشه همه اعضا سعي كنن در طول بازي توي بهترين حالت خودشون باشن تا اين پرونده جنايي با شكست روبه‌رو نشه و اينجوري هيجان كار خيلي بالا ميره.

تموم كردن بازي به صورت گروهي حدود دو سه ساعت زمان مي‌بره و مي‌تونه يه بعدازظهر عالي رو براي تيم‌تون رقم بزنه، ولي بعد از تموم كردن بازي لازم نيست بذارينش كنار! مواردي كه تا اينجا گفتيم تنها جنبه‌هاي خاص اين بازي نيستن! علاوه بر اين‌ها Hidden Agenda چندين پايان متفاوت داره و بسته به تصمياتي كه مي‌گيرين و معماهايي كه حل مي‌كنين يا كشف نشده باقي مي‌مونن ممكنه هركدوم از اين پايان‌ها رو تجربه كنين!! نكته فوقِ جذاب؟ تنها توي يكي از پايان‌ها قاتل دستگير ميشه!!! شايد لازم باشه چندين بار سناريوهاي مختلف بازي رو طي كنين تا به بازداشت قاتل برسين. هرچندبار كه دوست دارين دور همديگه جمع بشين و اين بازي رو انجام بدين! سناريوهاي مختلف رو تجربه كنين و تا جايي كه ميشه توي تخيلات و ساخته خالق بازي ماجراجويي كنين!!

حرف از كار گروهي و حل معما شد و طبيعتا فكر من رفت سراغ اتاق فرار! البته كه ذات همه اتاق‌هاي فرار حل كردن معماهاي مختلفه؛ ولي بعضي اتاق‌ها داستان جنايي دارن و خوووووب اون حس كارآگاهي شما رو محك مي‌زنن! شرلوك هلمز (يا اگه با بلاگ قبلي طرفدار پوآروشدين، هركول پوآرو) درونتون رو بيرون بيارين و با دوستاي هيجان‌طلب و باهوشتون سري به اتاق فرارهاي Blow Your Candles يا Los Santos بزنين! شايد حل كردن معماهاي جنايي و فوران سروتونين و آدرنالين تنها چيزي باشه كه الان بهش نياز دارين! قول ميدم راضي از اتاق فرارهاي ما بيرون برين!! منتظرتونيم!!

 

منبع : مجموعه اتاق فرار‌هاي اسكيپ كيوب



سريال تهران (حاوي اسپويلر)

سريال تهران (حاوي اسپويلر)

 

ديگه همه‌ي ما براي يه بارم كه شده جوگير شديم و دلمون خواسته كه مامور مخفي بازي در بياريم و خيلي يواشكي و بدون اينكه كسي بفهمه يه چيزي رو از يه جايي برداريم و گم و گورش كنيم! بگيد كه شماهم ازين كارا كرديد و من تنها نيستم. حالا اگه شما هم اهل اين كارا هستيد من ميخوام پيشنهاد يه تجربه عملي رو بهتون بدم كه اسمش اتاق فرار Los Santos هست كه يه تجربه واقعي از جاسوس بازيه و كلي هيجان و تجربه مي‌كنيد.

لازم نيست حتما طرفدار فيلم و سريال يا پيگير سياست‌هاي داخلي و خارجي باشين تا اسم سريال «تهران» به گوشتون خورده باشه. اين ميني سريالِ هشت قسمتي تيرماه امسال پخش شد، ولي نكته جنجالي اينه كه سريال تهران ساخته كشور اسرائيله!! بله! و قطعا همونطور كه ميتونين حدس بزنين درون مايه سياسي داره، ولي چيزي كه نظر خيلي از مردم دنيا رو به خودش جلب كرده اينه كه داستان و فضاي اين سريال مخالف ايران نيست! خب اگه گيج شدين كه چطور ممكنه يه سريال اسرائيلي مخالف ايران نباشه بذارين براتون يه ذره شفاف‌سازي كنم و سريال رو بررسي كنيم!

مهم‌ترين جنبه سريال؛ جلوه‌هاي بصريش هستن! اگر خود سريال رو تماشا كرده يا ازش عكس و كليپ ديده باشين حتما با خودتون گفتين «خداي من!! اين سريال توي ايران فيلمبرداري شده؟؟ چطوري؟!». متاسفانه بايد حباب آرزوهاتون رو بتركونم و بگم كه اين سريال توي كشور يونان و در شهر آتن فيلم‌برداري شده و كارگردانش، آقاي دانيل سيركين، با تلاش هوشمندانه و بسيار ظريفي دقيقا شهر تهران رو بازسازي كرده. جزئيات كوچيكي در تمام سكانس‌ها به چشم ميخورن كه حداقل براي ما ايرانيا يادآور شهر تهران هستن؛ از صندوق‌هاي صدقات گرفته تا فرودگاه امام خميني و فضاي داخل اداره‌ها و غيره. حتي لباس بازيگرها هم حال و هواي تهران رو داره! شايد تنها انتقاد از سريال از جهت بازسازي ايران و تهران، لهجه بازيگرها باشه؛ دليلش هم اينه كه بازيگران ايراني چنين نقش‌هايي رو نپذيرفتند و با تمام آموزش‌هايي كه به بازيگرهاي سريال داده شده باز هم لهجه‌ها اونطور كه بايد و شايد تميز درنيومدن.

خب برگرديم به فيلم‌نامه سريال! داستان از اين قراره كه تامار رابينان يه مامور مخفي موساد هست كه تحت نام ريچل و عنوان يه معلم زبان انگليسي به ايران سفر كرده تا طي ماموريت جديدش پدافند هوايي ايران رو از كار بندازه و اسرائيل بتونه نيروگاه اتمي و راكتورهاي ايران رو بمب‌باران كنه تا ايران نتونه بمب اتم بسازه. تامار (يا همون ريچل) اصالتا اهل ايرانه و خانواده‌ش وقتي خيلي كوچيك بوده از اصفهان به اسرائيل مهاجرت كردن، و اين ماموريت براي اون مصادف ميشه با جست‌وجو كردن درباره رگ و ريشه‌اش. ظاهرا همه‌چيز داره طبق طبق نقشه پيش ميره تا اينكه همونطوري كه خودتون ميتونين حدس بزنين يه گره توي كار ميفته و ريچل عاشق ميشه!! بعد از به هم خوردن اين ماموريت ريچل درگير تعقيب و گريز با نيروهاي امنيتي ايران ميشه.

طبق چيزهايي كه تا اينجا گفتيم داستان نه مخالف و نه موافق ايران به نظر ميرسه، پس قضيه چيه؟ خب نكات ريز و درشتي توي سريال نظر بيننده رو به خودشون جلب ميكنن؛ مثلا يكي از ماموران سپاه ايران بسيار زيركانه دست اسرائيل رو ميخونه، يا فرماندهان ايراني برخلاف چيزي كه از يك سريال ساخته غرب انتظار داريم بسيار باهوش و با آرامش و مدرن هستن و خيلي خوب اوضاع رو مديريت ميكنن. همه اين‌ها به علاوه شكست خوردن ماموريت اسرائيل حسي از برتري ايران به مخاطب القا ميكنن.

سوالي كه پيش مياد اينه كه چرا اسرائيل بايد چنين سريالي بسازه؟ حرف و حديث درمورد سريال تهران خيلي زياد هست؛ ولي اگه بخوايم از تهيه‌كننده سريال نقل كنيم، موشه زوندر گفته هدفش از ساخت اين سريال اين بوده كه تخاصم بين دو كشور رو كم كنه روي روابطشون تاثير مثبت بذاره. آقاي زوندر اعلام كرده هدف اصليش از ساخت سريال تهران «مقابله با تصوير منفي ايران» بوده. حالا قضاوت اينكه چقدر روده راست توي شكم ايشون هست رو به خودتون ميسپارم! خبر احتمالا خوب اينه كه بعد از اينكه Apple TV+ (اپل تي وي پلاس) سريال تهران رو خريد اين سريال با استقبال جهاني خوبي روبه‌رو شد و حدس زده ميشه امسال فصل دومش فيلم‌برداري بشه.

جزئيات زيادي از سريال ناگفته موندن، ولي اميدوارم اونقدر جذب شده باشين كه بخواين سريال رو نگاه كنين! اگه از ديدنش لذت بردين ما رو بي‌خبر نذارين! تا حس و حالش از سرتون نپريده يه سري به اتاق فرار لوس سانتوس بزنيد و يه معماي جاسوسي رو تجربه كنيد! اميدوارم خيلي خيلي بهتون خوش بگذره! از تجربه‌هاتون برامون بگين!

 

منبع:مجموعه اتاق فرارهاي اسكيپ كيوب



 

شرلوك هلمز يا هركول پوآرو؟؟

 

شرلوك هلمز يا پوآرو؟،مسئله اين است. قضيه ازاينجا شروع ميشه كه دوتا نويسنده ي درجه يك انگليسي تصميم به خلق دو تا كارگاه درجه يك تر ازخودشون ميگيرن، يكي از اين نويسنده ها  آقاي آرتور كانن دويل هست كه در 22 مي 1859 در اسكاتلند متولد شد و در سال 1886 بود كه با نوشتن داستان هاي كوتاه حول يه شخصيت كارگاهي ، شرلوك را خلق كرد كه البته طبيعي هست كه در ابتدا شرلوك محبوبيت زيادي نداشته باشه.

و اما ميرسيم به سركار خانم آگاتا كريستي كه البته چندين سال بعد از شرلوك و آقاي آرتور متولد شد، و نويسنده خيلي موفقي در   داستان هاي جنايي بود تا جايي كه 66 كتاب در اين ژانر نوشتت  همچنين ركورد گينس پرفروش‌ترين نويسنده داستان در تمام دوران‌ها رو هم ازان خودش كرد و خانم مارپل هم اين نويسنده خلق كرده.

  اگه سري به اتاق فرار Blow Your Candles زده باشين حتما ميدونين كه اين بازي تمِ كارآگاهي داره، و معروف‌ترين كارآگاه‌هاي دنيا كيا هستن؟؟ آقاي شرلوك هلمز و جناب آقاي هركول پوآرو! اين دوتا شخصيت رو چقدر مي‌شناسين؟؟

درسته كه به نظر خيلي‌ها هلمز و پوآرو دوتا شخصيت خيالي كارآگاهي هستن و شايد حتي بعضي‌ها فكر كنن خانم كريستي از روي كارهاي آرتور كپي كرده؛ ولي واقعيت اينه كه اين دو نفر خيلي خيلي با هم فرق دارن. كه در مقاله تفاوت هاشون رو بررسي ميكنيم.

بياين از ظاهرشون شروع كنيم!! شرلوك هلمز سن حدودا 30 ساله، چشمان خاكستري، موي مشكي، بيني كشيده و هيكل ظريف ولي بلندقدي داره. كلاه كلاسيك، پيپ خاص خودش، كت بلند و ذره‌بين معروف‌ترين شاخصه‌هاي ظاهري شرلوك هستن. درحالي‌كه پوآرو نسبتا قد كوتاهه، حدوا 60 سالشه، كت و شلوار مي‌پوشه، هميشه يه عصا همراهشه و از همه مهم‌تر يه سيبيل هركول پوآرويي داره!! درسته كه پوآرو بسيار باهوش به‌نظر مي‌رسه؛ ولي طي سده گذشته شرلوك به نماد كلاسيك يه كارآگاه تبديل شده.

بعد از ظاهر كارآگاه‌ها به يه سوال مهم و اساسي مي‌رسيم: كدومشون باهوش‌تره؟؟ البته نظر دادن درمورد ضريب هوشي دوتا شخصيت خيالي كار سختيه! ولي بذارين يه تلاشي بكنيم. شرلوك هلمز معمولا از سرنخ‌هايي كه در محل حادثه وجود دارن براي حل معماها استفاده مي‌كنه. اون سرنخ‌ها رو پيدا مي‌كنه و با تجزيه و تحليل كردنشون به جواب مي‌رسه؛ ولي پوآرو هرگز از صحنه جرم بازديد نمي‌كنه و معماها رو با ذهن و احساس ذاتي‌ش حل مي‌كنه. براي پوآرو دونستن پيشينه مضنونين مهم‌تره، و با تحليل كردن شخصيت افرادي كه درگير يه حادثه هستن معما رو حل مي‌كنه. ميشه گفت پوآرو هوش اجتماعي بالاتري داره و درعوضش شرلوك شيمي‌دان بهتريه و مسائل علمي رو بهتر درك مي‌كنه. شرلوك از لحاظ فيزيكي فعال‌تره و همه‌ش داره سرنخ‌ها رو دنبال مي‌كنه اما پوآرو دوست داره يه جا بشينه و افراد و رخدادها رو توي ذهنش بسنجه. يه نكته منفي درمورد شرلوك اينه كه از مواد مخدر استفاده ميكنه تا كارايي مغزش رو بالا ببره و مسائل رو حل كنه. به‌طور كلي شرلوك از علم و فناوري و پوآرو از روانشناسي و منطق استفاده مي كنن، پس نتيجه‌گيري خيلي سخته! ولي شايد بشه گفت پوآرو بهتر از مغزش كار مي‌كشه!

سوال بعديمون بيشتر درمورد نويسنده‌هاست؛ كدوم شخصيت بهتر نوشته شده؟؟ آرتور كانن دويل و آگاتا كريستي هردو نويسندگان بزرگي هستن كه خودشون رو وقف ادبيات كارآگاهي و جنايي كردن و آثار اين دو نويسنده بارها و بارها تحسين شدن. هركول پوآرو شخصيتي زيرك داره، با استفاده از هوش اجتماعي و بهره بردن از روانشناسي مشكلات و معماها رو حل مي‌كنه. نقد منتقدين ادبي نسبت به داستان‌هاي پوآرو اينه كه آگاتا كريستي با تمركز بسيار بالا معماهاي پيچيده و خلاقانه‌اي نوشته كه حل اون‌ها فقط از كارآگاه فوق‌العاده‌اي مثل هركول پوآرو برمياد! ولي تمركز و انرژي مساوي براي توصيف شخصيت هركول پوآرو صرف نشده و اين قضيه باعث شده خواننده‌ها آقاي پوآرو رو اون‌طور كه بايد و شايد نشناسن. همچنين ابتدا و انتها داستان‌هاي كريستي مسحوركننده‌ست ولي وسطاي داستان اونقدر همه‌چيز پيچيده ميشه كه براي خواننده جذابيتش رو از دست ميده. در مقابل شرلوك هلمز رو داريم، شايد بعضي از وجنات شرلوك مثل پوآرو براي طرفداران ناشناخته مونده باشن، ولي ظرافت آرتور براي خلق اين شخصيت بيشتر بوده و اين ناآگاهي‌ها به قسمتي از شخصيت مرموز آقاي هلمز تبديل شدن. همچنين شرلوك هلمز معمولا با دكتر واتسون همراه ميشه و اين دو نفر يه تيم جذاب رو تشكيل ميدن. در حقيقت زماني كه رمان‌هاي آرتور كانن دويل رو مي‌خونيد داستان ماجراهاي شرلوك هلمز از زبان دكتر واتسون بيان ميشن. همه اين موارد دست به دست هم دادن تا باعث بشن شرلوك هلمز يه شخصيت‌پردازي ماندگارتر داشته باشه و به‌ياد موندني‌ترين تصوير رو در ذهن مخاطبش ايجاد كنه.

 

حالا كه خوب با اين دو نفر آشنا شديم بذارين چندتا حقيقت جالب هم درموردشون بهتون بگم.

1.     آرتور كانن دويل شخصيت شرلوك هلمز رو با الهام از يكي از اساتيدش نوشته. اين استادِ آرتور به قدري تيزبين و دقيق بوده كه بيماري مريض‌ها رو در يك لحظه و با مشاهده علائم ظاهريشون تشخيص مي‌داده.

2.     از شرلوك هلمز بيشتر از 220تا فيلم ساخته شده!

3.     ملكه ويكتوريا از طرفداران شرلوك بوده!

4.     آرتور كانن دويل بعد از مدتي نوشتن درمورد شرلوك خسته ميشه و اين شخصيت رو مي‌كشه!! ولي بعد ناشرها بهش التماس مي‌كنن تا شرلوك رو به زندگي برگردونه و به نوشتن ادامه بده.

5.     حدس زده ميشه آي‌كيو شرلوك معادل 190 باشه... آي‌كيو انيشتين 168 هست!

6.     پوآرو قبل از اينكه كارآگاه بشه افسر پليس بوده!

7.     پوآرو وسواسي بوده، تا جايي كه توي يكي از كتاب‌ها ميگه "خيلي بده كه تخم‌مرغ‌ها اندازه هم نيستن!"

8.     آگاتا كريستي 33 رمان بلند و 59 داستان كوتاه با حضور هركول پوآرو نوشته.

9.     پوآرو قدكوتاه و نسبتا چاقه.

 

منبع:مجموعه اتاق فرارهاي اسكيپ كيوب



اسكيپ روم يا اتاق فرار چيست؟

شايد اين سوال براي شما پيش آمده باشد كه اصلا اتاق فرار چيست؟ اسكيپ روم يا اتاق فرار يك بازي 60 تا 90 دقيقه اي است كه مردم به صورت تيمي آن را بازي مي­كنند. اين بازي به اين نحو است كه شما همراه با هم تيمي هاي خود در يك اتاق زنداني مي­شويد و با حل كردن پازل، معما و سرنخ هاي موجود در داستان و سناريوي بازي به پيش مي رويد و در صورتي كه بتوانيد در اين زمان مشخص به چالش ها پيروز شويد و از اتاق فرار كنيد، برنده خواهيد بود. اتاق فرار ميتواند سناريو­هاي مختلفي داشته باشد مثل ماجراجويانه، معمايي، ترسناك و ... اما  ما در اين مقاله قصد بررسي سه مورد از ترسناكترين اسكيپ روم هاي ايران را داريم.

  1. اتاق فرار Dead end

اگر با بازي Silent Hill  نسخه P.T  آشنا هستيد و به آن علاقه داريد، اين اسكيپ روم ­ميتواند جذابيت زيادي براي شما داشته باشد، داستان از اين قرار است كه مردي از روي جنون دو فرزند و همسر باردار خود را به قتل مي­رساند و شما در خانه او زنداني شده ايد، شما بايد در چهار شب قبل از نيمه شب از اين خانه فرار كنيد، و در صورتي كه موفق نشويد شما نيز دچار جنون خواهيد شد. در اين سناريو علاوه بر محدوديت زمان، شما بايد مراقب باشيد كه هيچ كدام از چهار شب بازي را نبازيد كه اين موضوع باعث دوچندان كردن هيجان بازي مي­شود.

  1. اتاق فرار My name is Sidney

اين سناريو به داستان Dead End  مربوط مي­شود اما ترتيب خاصي نداشته و شما ­مي­توانيد به دلخواه هر كدام را اول بازي كنيد. در اين داستان يك دختر بچه شاهد قتل فاجعه وار و سلاخي شدن خانواده اش بوده و از بازگو كردن ماجرا بسيار هراسان است و شما بايد به عنوان تيمي از روانشناسان براي همكاري با پليس محلي نقش خود را ايفا كرده و در پي شنيدن ناگفته ها جستجو كنيد.

  1. اتاق فرار Behind The Bars

داستان اين اسكيپ روم در جنگ جهاني دوم رخ مي­دهد كه در آن چهار اسير جنگي از چهار كشور به همراه پيشينه هاي مختلف در حال دست و پنجه نرم كردن با سرنوشت تلخ و شوم خود هستند و شما با قدم برداشتن روي جاي پاي آنها، نقش ايفا مي­كنيد. با اينكه چنين چيزي هرگز سابقه نداشته، شما بايد زنده از اين زندان خارج شويد، در اين سناريوي پر اضطراب و كم نور كار تيمي مهم ترين كليد حل مشكل است.

 

 

منبع: https://www.aftabir.com/reportages/view/837/%D8%AA%D8%B1%D8%B3%D9%86%D8%A7%DA%A9%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%82-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

 

بهترين آثار كارآگاهي كه ميشه خوند يا تماشا كرد

 

كارگاه گجت در دوران كودكي و پوآرو و شرلوك هولمز در بزرگسالي اينقدر مارو مجذوب خودشون و نسبت به بقيه  داستان هاي كارگاهي بي ميل كردند ، كه ما انگار نمتونيم قببول كنيم كه در دنيا كارگاهاي ديگه اي هم وجود داشته Brokenm@chin16و داره، يا اگه هم قبول كنيم وجود دارند اگه پيپ دستشون نداشته باشند  يا ذره بين گرد تو جيب كتشون پيدا نشه انگار به مقام كارگاه بودن خيانت كردند.اما بيايد واقع بين باشيم و تا انتهاي اين مقاله فرصتي به كارگاهايي بدون دستكش هاي چرم  و كت هاي يقه انگليسي هم بديم.

اصولا داستان هاي كارگاهي براي افرادي كه به كشف رازها و حل معما علاقه دارند، بهترين انتخابه، چون داستان هاي كارگاهي براساس كشف رمز و راز يه اتفاق نوشته ميشه، يعني يه كارگاه مياد و با ريزبيني خيره كننده اي كه داره حقيقت يك ماجرا كه ميتونه قتل،آدم ربايي و … باشه رو براي همه آشكار ميكنه.

از نويسنده هاي خيلي مشهور و فعال تو اين زمينه ميشه آگاتا كريستي رو مثال زد كه با نوشتن پوآرو، خانوم مارپل و چندتا داستان كارآگاهي خفن به ملكه جنايي نويسي و رازآلود نويسي معروف شده. حالا بيايد يه سري از كارآگاه هاي تخيلي داستان ها ( به جز هولمز و پوآرو) و خود داستان هاي كارآگاهي و پليسي خفن رو با هم مرور كنيم.آخرشم يه سورپرايز باحال براتون داريم!



كارآگاه هاي مشهور تاريخ

 

خانم مارپل



خانم مارپل يه زن مسن 70 80 ساله‌س كه توي يه دهكده زندگي مي كنه و علاقه بارزي به دونستن در مورد طبيعت انسان داره. به خاطر همين شناختي كه نسبت به آدم ها داره مي تونه خيلي از پرونده هاي قتل رو حل كنه و جزئيات پرونده ها رو به شخصيت هاي هر كدوم از مردم دهكده ربط بده.



لرد پيتر ويمزي



پيتر ويمزي يه جنتلمن واقعي تو انگلستانه كه حل پرونده هاي مرموز رو به عنوان سرگرمي انجام مي ده. ولي ديگه تو دومين پرونده اي كه مسئول حل كردنشه خبري از سرگرمي نيست! چون برادر خودشه كه محكوم به قتل شده.

 

جولز ميگره

 

اين كميسر از اون جايي كه دائم نوشيدني هاي الكلي مصرف ميكنه، اوركت سنگين ميپوشه و همش پيپ گوشه دهنشه خيلي بيشتر از بقيه به كارآگاه هاي واقعي شباهت داره. جولز ميگره به تواناييش تو انجام كارهاي تيمي و پشت كاري كه در كارش داره معروفه.



كنزي ميلهون

 

كنزي ميلهون يه زن جوونه كه قبلا به عنوان افسر پليس و بعد ها در نقش يه كارآگاه خصوصي فعاليت مي كنه. اين خانوم عاشق سفره اما از شانس خوب يا بدش در طول اين سفرها با چالش ها و معماهاي زيادي رو به رو ميشه. اين شخصيت تو سري رمان هاي الفبايي "سو گرفتون" ديده مي شه. به اين خاطر به اين رمان ها الفبايي ميگن كه هر كدوم بر اساس حروف الفباي انگليسي نام گذاري شدن. مثلا رمان اول اين مجموعه با A شروع ميشه و اسمش Alibi هست. رمان دوم با B و سوم با  C و الي آخر. البته نويسنده اين مجموعه رمان ها تا حرف Y تونست رمان ها رو بنويسه و وقتي از دنيا رفت ديگه رماني با حرف Z نوشته نشد.

 

بهترين داستان هاي كارآگاهي و پليسي



دختري در قطار

 

دختري در قطار، به نوشته پائولا هاوكينز ماجراي دختري به اسم ريچل رو ميگه كه اوضاع زندگيش خيلي در همه. تو رابطه عاشقانه‌ش شكست خورده و هميشه خماره و از پنجره قطار به زندگي آدما نگاه مي كنه. اين خانوم بعدا متوجه ميشه كه شوهر سابقش با زن همسايه‌شون به اسم مگان هم رابطه داشته و زماني كه مگان ناپديد ميشه، همه انگشت اتهام رو به سمت ريچل ميگيرن. اما ريچل كه خودش رو گناه كار نمي دونه ميره به دنبال كشف حقيقت و چه حقايقي رو كه بهش نميرسه!

 

بيمار خاموش

 

يه روز كه يه زوج خوشبخت در آرامش و خوشي كنار هم زندگي مي كردن، خانوم خونه تصميم مي گيره شوهرش رو كه از سر كار اومده با يه تير بكشه. تصميم عجيب و البته وحشتناك آليشيا به قتل شوهرش معماي داستان رو شكل ميده. وقتي پليس ها ميان تو خونه و با جسد و بدن بي جون آليشيا كه رگش رو زده مواجه ميشن به بيمارستان منتقلش ميكنن و بعد روان درمانگر دادگاه سعي مي كنه حقيقت رو از زير زبون اين خانوم بيرون بكشه.

 

تابوت هاي دست ساز

 

قبل از هر چيز بگيم كه اين رمان بر اساس داستان واقعي نوشته شده كه اين خودش به تنهايي جذابيت و هيجان رو چند برابر مي كنه. جريان از اين قراره كه مردم يه شهري بعد از اين كه تابوتي رو به عنوان هديه از يه شخص ناشناس دريافت مي كردن، به طرز مرموزي كشته شدن. شخصيت اصلي داستان كه با اسم خود نويسنده، ترومن كاپوتي معرفي ميشه با دوست كارآگاهش جيك، به دنبال عامل اين قتل هاي زنجيره اي ميرن. هر چند كه مي دونن كي و با چه انگيزه اي دست به اين قتل ها زده. ولي هيچ مدركي عليه‌ش ندارن.

با خوندن درباره اين داستان ها و شناختن كارآگاه هايي غير از پوآرو و هولمز، احتمالا الان ديد وسيع تري از داستان هاي كارآگاهي جهان پيدا كرديد. اگر تا به اينجا مقاله رو دنبال كردين، پس حتما خيلي به اين جور داستان ها علاقه داريد. تا حالا به اين فكر كردين كه تو همچين شرايطي قرار بگيرين و مجبور باشين جواب يه معما يا يه حقيقتي رو كشف كنين؟ ميدونستين كه هيجان و لذت حل كردن معماهاي پيچيده رو خودتون تو زندگي واقعي ميتونين به وجود بيارين؟

بله! درست شنيديد (خونديد!) مجموعه اسكيپ كيوب اتاق فراري رو به شما معرفي مي كنه كه قرار گرفتن در اون هوش زياد براي حل كردن معما و حس ماجراجويي خيلي زيادي رو مي طلبه! اتاق فرار Blow your Candles اين فرصت رو براي شمايي كه عاشق دنياي كارآگاهي و ماجراجويي هستين فراهم مي كنه كه خودتون رو در تمام داستان هاي كارآگاهي كه تا الان خونديد ببينين و هوش خودتون رو بسنجين!

 

منبع: مجموعه اتاق فرارهاي اسكيپ كيوب 




عبارت POKER FACE دقيقاً يعني چي ؟

 

اين هفته ميخوايم شما رو با مفهوم پوكر فيس ( Poker Face ) آشنا كنيم.مفهوم اصلي پوكر فيس در يك جمله ي كوتاه يعني اينكه آنچه چهره ات و رفتار فيزيكي جدا از خواسته ي تو به مخاطبت نشون مي ده . اونچه تو به زبون نمياري اما، چهره ات مطرح مي كنه. يا حتي بيشتر ، اونچه تو دروغ ميگي و چهره ات دروغت رو لو مي ده و عكسش رو نمايش مي ده.

  مي دونيم اگر اين كلمه رو سرچ كنيد تا ۲ صفحه از سرچ گوگل ت,k فقط لينك هاي مرتبط با خواننده ي مشهور آمريكايي با عينك درشتش ليدي گاگا خواهد بود. اما باور كنيد اين عبارت و مفهومش خيلي بيشتر از اين حرفها مي ارزه و ميخوايم بهتون بگيم حتي از بابت مادي هم تا حالا خيلي بيشتر از ليدي گاگا و آهنگ و كنسرت ها پول جابجا كرده ! تو اين بلاگ شمارو به طور كامل با اين مفهوم آشنا مي‌كنيم. 

 

اما چرا اسمش پوكر فيسه ؟ چون شايد اولين جايي كه خيلي واضح تر ازش استفاده شده ، در بازي پوكر باشه. اگر با بازي پوكر آشنايي نداريد خيلي كوتاه معرفيش مي كنيم. بازي پوكر يك بازي قمار با ورق پاسور كه در بازي، ورق خوب داشتن خيلي لازمه و همين باعث مي شه آدمها مدام در حال بلاف زدن در بازي باشن. اگر ورقشون بده سعي كنن طوري جلوه بدن كه ورقشون خوبه و بالعكس حتي ورقشون خوبه سعي كنن نشون ندن چه اندازه ورق شون خوبه تا شانس بردشون رو بيشتر كنن. خيلي سخته واقعاً اين بازي رو در دو خط معرفي كرد. اما در همين اندازه بدونيد براي بلاگ ما كافيه. كافيه يك نگاه به شركت كننده هاي حرفه ايشون بندازيد. اصولاً يا عينك آفتابي به چشم دارن. يا كلاهي سرشونه كه چشماشون رو مي پوشونه و يا حتي شالگردن دارن كه نبض گردنشون رو بپوشونه ! اينا همشون نشونه هايي هستن كه حريف ميتونه باهاش دستتون رو بخونه ! حتي در اين بازي براي شركت كننده هاش يك سري حركات مشخص هست كه در طول بازي وقتي در انتظار حركت حريف هستن، با مهره هاي ژتون شون انجام ميدن تا در ناخودآگاه شون مرتكب حركت اشتباهي نشن و دستشون لو نره.

پس با اين اوصاف اولين برداشت هايي كه از پوكر فيس صورت گرفته در اين اندازه بوده كه كي نسبت به ديگري ورق بهتر و يا بدتري داشته و همين خودش خيليييييي بيشتر از خواننده اي كه ازش صحبت شد پول جابجا كرده. اما پوكر فيس خيلي چيزهاي ديگري رو نشون مي ده و خيلي جاهاي ديگه استفاده ميشه. شما ميتونيد تشخيص بديد كي، كيو دوست داره. از كي يا از چه غذايي بدش مياد. اينكه طرفتون واقعا از اتفاق و يا شنيده اي از ته دل ميخنده يا صرفاً حفظ ظاهر مي كنه. اينكه طرف مقابل تا چه اندازه عصبانيه ، آيا فقط عصبانيه يا امكان داره بزودي به خودش يا به اطرافيانش آسيب بزنه ؟ و خلاصه اينكه هر حرفي كه از طرفي زده مي شه مي تونيد قضاوت كنيد كه راسته يا دروغه ؟

براي مثال در فرودگاه ها و يا ديگر اماكن عمومي كه حفظ امنيت درش خيلي مهمه، اصولاً نيروهاي امنيتي از آموزش هاي كلي چهره شناسي و پوكرفيس بهره مند هستن و ازش استفاده مي كنن. به همين جهت پيشنهاد مي كنم ، سعي كنيد وقتي در فرودگاه هستيد، بخصوص فرودگاه هاي بين المللي ، حتي اگر بدترين پيغام يا خبر رو در موبايلتون مي خونيد ، خونسردي خودتون رو حفظ كنيد، وگرنه شايد باعث شه از تك تك گيت ها با حداكثر و انواع بازرسي هاي بدني روبرو بشيد. باور كنيد بازرسي هاي بدني كاملا بر اساس سليقه ي مأمور روبروتونه. يا از چهره تون خوشش نمياد. يا متأسفانه از نژادتون خوشش نمياد و اگر نه حتماً يك استرسي، دلواپسي، ترس و يا خشمي در چهره تون ديده.

ما اينجا قصد داريم چند نمونه براي شما مثال بزنيم تا در كل با اين مفهوم بيشتر آشنا شيد. كتاب و مقاله در اين رابطه زياده. اما به نظرم خيلي سخت نگيريد. اگر ميخوايد بيشتر بدونيد ، پيشنهاد مي كنيم سريال LIE TO ME رو تماشا كنيد. هم سرگرم كننده است و هم خوب تا اندازه اي آموزنده. برگرديم به مثال ها . مواردي كه براتون كوتاه اشاره مي كنيم نشانه هاي دروغ گفتنه. دروغ گفتن ، در اين مفهوم رنگ نداره. دروغ يعني هر زماني كه شما جدا از بخش حافظه ي خود ، از خلاقيتتون استفاده كنيد. اينكه دروغ چه اندازه بزرگ يا كوچيك باشه خيلي در اينكه كه شما سامانه ي عصبي خودمختار رو فعال ميكنيد تاثيري نداره و اين سامانه همون سامانه ايه كه قراره شما رو به مخاطبتون بفروشه ! پس مواظبش باشيد.

 

  • دست به گردن و يا پشت سر زدن

  • دست به دهان زدن ( به خصوص وقتي فرد دو گوشه ي لب را فشار ميدهد يعني خود از كرده ي خود احساس پشيماني مي كند )

  • دست و يا خارش بيني

  • اگر فرد نشسته باشد ، شروع به جابجا كردن پاهاي خود مي كند ، گويي از شرايطي كه درش قرار گرفته است راضي نيست.

  • اگر فرد ايستاده است ، صافتر و كشيده تر مي ايستد

  • پلك زدن فرد كاهش ميابد

  • شانه ي فرد ناخودآگاه جهش و تكان خواهد داشت

  • و ...

 

حتي روش هاي رايج ديگري هم هست كه استفاده مي شود، البته در بازجويي ، وگرنه در مكالمات روزانه لزومي ندارد شما تا اين اندازه فرد رو به چالش بكشيد كه مطمئن شيد دروغ يا راست مي شنويد. اينكه براي مثال شما مي توانيد ابتدا از فرد سؤالي ساده بپرسيد كه مطمئن هستيد براي پاسخگويي به حافظه ي خود رجوع مي كند ، مثل اينكه ديشب شام چي خورده؟ فرد براي پاسخ لحظه اي از شما نگاهش را برداشته و به جهتي ( راست يا چپ ) خيره مي شود و پاسخ شما را مي دهد. شما دريچه ي نگاه و نيمكره ي كاربردي براي حافظه را شناسايي كرديد و حالا مي توانيد از همان مخاطبان سؤال مدنظرتون رو بپرسيد. نگاه به جهت يكسان برابر با راستي و نگاه به خلاف جهت يعني فرد در پاسخ از حافظه ي خود استفاده اي نداشته است ! آنچه دروغ شايد تلقي شود. هنوز باور نداريد ؟ كاري نداره ، بيايد اين آزمايش رو امتحان كنيد. از همان دوستي كه در رابطه با شام ازش سؤال كردين بخواهيد سوال يكسان ديگري بابت ناهار روز گذشته رو بدون نگاه كردن به جهت خاطره و حافظه به شما پاسخ دهد. يا موفق نمي شود و يا كلللييي زمان مي برد.

 

اين موارد در چهره ي شما و اندام شما خلاصه نميشه و حتي به گام صداي شما هم مي رسد. شما از روي صرفاً صداي يك فرد مي توانيد تشخيص دهيد دروغ مي گويد و يا نه و جذابيت صدا اين است كه خيلي اوقات مشخص مي كند فرد كدام عبارت را حتي دقيقاً دروغ گفته است.

 

در آخر اين موضوعات همه تئوريست. شايد در بسياري موارد جواب دهد، اما حتماً مثال نقض هم كم ندارد. به هر جهت خيلي سعي نكنيد دروغ هاي اطرافيانتون رو كشف كنيد چون بيشتر از هر كسي خودتون اذيت خواهيد شد. چرا كه خيلي ها عادت به حداقل اغراق در گفته هاشون دارن و قصدشون شايد صرفاً جذاب كردن آنچه مطرح مي كنن براي شما باشه. پس سخت نگيريد و هرگز در زندگي روزمره ازش بهره نبريد !

 

بگذريم ! همه اينها رو گفتيم كه بگيم اونچه در اتاق فرار BLOW YOUR CANDLES از مجموعه اتاق فرار اسكيپ كيوب مطرحه اتفاقاً تشخيص دروغ در بازجويي هاي ۴ مظنون داستانه ! البته شما قرار نيست به اين مهارت مسلط باشيد و كافيه به تناقض در داده هايي كه بدست آورديد و از بازجويي ها مي شنويد دقت كنيد. فراموش نكنيد تمام مظنونين دروغ ميگن. شما غير از دروغ بايد تشخيص بديد كدوم دروغ مهمتر و گوياي معماي قتل پرونده است ! حالا اين وسط اگر در صدا و گام صداها هم تونستيد مهارتي كسب كنيد هم كه چه بهتر ! منتظرتون هستيم !

 

 

منبع: مجموعه اتاق‌هاي فرار اسكيپ كيوب 




 

معرفي مي كنيم ! عروسك دوست داشتني و گوگولي آنابل!


اگر با مجموعه ي ما و اتاق فرارهاي ما آشنايي داشته باشيد ، بايد بدونيد كه يكي از سناريوهاي ما ، MY NAME IS SIDNEY  با الهام از فيلم آنابل ساخته شده. بايد بهتون بگم كه برعكس چيزي كه تمام فيلم هاي ترسناك اول يا آخر فيلمشون صرفاً به شوخي و يا به  دروغ مدعي مي شن كه بر اساس واقعيت ساخته شده آنابل كاملاً از روي واقعيت ساخته شده. و نه يك واقعيت جزئي ! منظورم اينه كه فقط عروسك يك بنده خدايي اسمش آنابل نبوده. يا فقط از قضا اسم بازيگر زن نقش اول آنابل واليس نيست. ( حتماً از اين بازيگر سريال پيكي بلايندرز رو ببينيد ) نه ! اين عروسك شوم ! دقيقاً به همين اسم وجود داشته و البته بايد بگيم كه داره ! و عيناً در قفسه اي شيشه اي كه از كليساي ترينيتي منهتن در نيويورك آمريكا  با طلسم تهيه شده محبوس شده! و مجدداً عيناً در موزه ي خانگي يك زوج نازنين كه گويا هيچ سرگرمي و استعداد ديگري در زندگي جز اين ژانگولر بازي ها نداشتن، نگهداري مي شه. اين عروسك در سال ۱۹۷۰ و عيناً مطابق با فيلم از دو هم اتاقي كه عروسك رو خود مدعي بودند كه دزديده اند تحويل گرفته مي شه و گويا روحي كه اون تو تسخير شده متعلق به دختري به اسم آنابل هيگينز هست.

برگرديم به زوج وارن،  اين زوج عاشق به نامهاي ادوارد وارن مايني و لورن ريتا وارن هردو در زمينه هاي فراطبيعي محقق محسوب مي شدن و خيلي از مسائل شيطان شناختي رو خودشون به صورت خودآموز آموخته بودن. اين زوج استثنائي امروز هردو از دنيا رفته اند ( اد در ۲۰۰۶ و لورن در ۲۰۱۹ ) و متاسفانه يا خوشبختانه ، آموخته هاي خودشون رو به برادرزاده ي اد و خواهرزاده ي لورن ، انتقال دادن ! مي خوام بگم نگران نباشيد ، هنوز كسي هست كه حواسش به اين عروسك و بقيه دوستايي كه تو اون كلكسيون شخصي دوستان جمع آوري شدن ، رسيدگي كنه و ازشون مراقبت كنه.

گفتيم دوستاي ديگه ، بله . اين عروسكه من ، مثل آنچه در فيلم ميبينيد كنار مهره ها و اعضاي ديگر شيطاني اسير شده كه به ديگر پرونده هاي زوج وارن مربوط ميشه. زوج وارن پرونده هاي متعددي رو درش حضور داشتن و ايفاي نقش كرده اند كه بايد بهتون بگم خيلي از بهترين فيلم هاي ترسناكي كه ديديد و دنبال مي كنيد اصولاً به پرونده هاي همين دو نفر و تجربيات و دست نوشته هاي همين دو نفر بر مي گرده. براي مثال فيلمهاي احضار ۱ و ۲ كه در آنها دو پرونده ي خانواده ي پرون و آميتي ويل از مجموعه تحقيقات برجسته ي خانواده ي وارن به حساب مي آيند.

پرونده هاي زوج وارن در خانواده ها و يا خانه هاي تسخير شده يا نفرين شده زياد هستن ، مثل خانواده ي آنفيلد پولترژيست در لندن كه باز الهام بخش در ساخت فيلم احضار ۲ بوده است و يا قتل هايي كه در پرونده ها نشاني از تسخير و جن زدگي يافت مي شد، باز ميشه براي نمونه به پرونده ي قتل آلن بونو ، توسط هم خانه اش، آرني جانسون در سال ۱۹۸۱ اشاره كرد. اين موارد زياد هستن و در رابطه با هر پرونده الان صرفاً يك سري نوشته هست كه به تاييد و يا تكذيب آنچه گذشته مي پردازه. اما عروسك آنابل ، در قفسه اش سر و مر و گنده حاضره ! و ديگر دوستهاش كه اتفاقاً تصويري از اونها رو هم حتماً در فيلم آخر آنابل  با اسم Annabelle Comes Home ميتونيد ببينيد. مثل جعبه ي موسيقي خانواده ي پرون ، سامورايي ، پيانويي كه خود بخود نواخته مي شه ، ميمون اسباب بازي ، آينه ي احضار ، كتاب سگ سياه ، بت شيطاني ، تابوت خون آشام و آجري از رهبر برلي و شايد عروسكي از آنابل ترسناك تر ، عروسك سايه ، كه اگر كنارش بخوابيد ميتونه باعث ايست قلبي ، تنفس و حتي مرگتون بشه !

فكر كنم همين اندازه كافي باشه ، و در همين اندازه كه بدونيد اين فيلم ها خيلي هم ساخته ي ذهن و تخيل نويسنده و فيلمساز نيست و نمي دونيم چرا و چجوري ، ولي بعضي ها واقعاً اين اندازه بدشانس هستن كه توي زندگيشون درگير اين مسائل شيطاني هم بشن !

اگر دوست داريد كمي فراتر از فيلم هاي ترسناك ، اين فضاها رو از نزديك تر و شايد ملموس تر تجربه كنيد حتماً اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY  از مجموعه اتاق هاي فرار اسكيپ كيوب رو تجربه كنيد. 



منبع: مجموعه اتاق فرار اسكيپ كيوب 

 



ترسناك‌ترين اتاق فرارهاي اروپا


اگه ميخوايد هيجان زندگيتون رو خيلي بالا ببرين و از زندگي معمولي و خسته كننده تون دور بشين و كابوس‌هاي شبانه مهمون هر شبتون بشن! به نظرم بهترين راه رفتن به اتاق فراره! اتاق فرار باحال و ترسناك تو دنيا كم نيست و تو ايران خودمونم زياده از اتفاقا! قبلا نسخه هاي آمريكايي اين اتاق‌ها رو بهتون معرفي كرديم و حالا ميخوايم تو اين مقاله از اروپايياش براتون بگيم. تا اگه گذرتون به اروپا افتاد، جاي مارو خالي كنين و يه سر بهشون بزنين. 



پرتغال

 

اتاق فرارهايي كه توي شهر ليسبون وجود دارن، با بازيگرهاي حرفه اي و معماهاي پيچيده اي كه در مورد شهر گم شده‌ي آتلانتيس وجود داره، بازي كننده ها رو به طرز شگفت انگيزي هيجان زده ميكنه. اما اين هيجان ترسناك هم هست. آخه توي اين اتاق ها، به غير از شما و دوستاتون و معماهاي پيش رو، چيزهاي ديگه اي هم وجود دارن. چيزهايي كه وجود شما رو در اونجا حس مي كنن و به طرفتون قدم بر مي دارن!

تحقيق: تنها كاري كه بايد بكنين اينه كه هر طوري كه مي تونين به خونه ساموئل وارد بشيد. در ادامه‌ي بازي چيزهاي بيشتري در مورد اين شخصيت مرموز كشف مي كنين. فقط يك ساعت وقت داريد تا جواهرات آتلانتيس رو كه توي خونه ساموئل وجود دارن برداريد، وگرنه مهمترين مداركي رو كه بشه باهاش دليل گم شدن شهر آتلانتيس رو كشف كرد، از دست ميدين!

معبد ممنوعه مونتزوما: يك پروفسور و باستان شناس در دانشگاهي كه توش درس مي خونيد سال ها پيش در سفري به مكزيك براي كشف راز تمدن آزتك ها به طرز مرموزي مفقود شده. حالا كار شما اينه كه راز گم شدن اين پروفسور رو پيدا كنيد. تو اين راه، به دنيايي از معماهاي پيچيده مي رسين، حالا كار شما اينه كه اين رازو كشف كنين. اما حواستون باشه! بعضي ها براي دونستن اين راز حاضرن آدم بكشن! پس با احتياط قدم بردارين!



يونان

 

شهرت اتاق فرارهاي  يونان، به ماجراها و حوادث اوناست. فكر مي كنين براي رفتن به كدوم يك از اين اتاق‌هاي فرار هوش و جرات كافي رو داريد؟

راز زيرزمين: توي يك اتاق كاملا تاريك، با هر قدمتون ردي از خودتون به جاي مي ذارين و غبارهاي روي عروسك هاي قديمي رو به هوا پخش مي كنين. ولي وايسا ببينم، اگه رو عروسكارو غبار گرفته پس بچه‌ها با چي بازي ميكنن؟! اينجاست كه مي فهمين تو چه كابوسي گير افتادين!

 

كراكن رو آزاد كن: افسانه‌هاي محلي خبر از يه موجود غول پيكري به نام كراكن توي درياي كارائيب ميدن كه به كمين افرادي كه پا به ساحل ميذارن نشسته، اما شايعه هايي هم وجود دارن كه ميگن اين موجود ميتونه به دست آدم ها اهلي بشه و هر كسي كه بتونه اونو اهلي كنه، فرمانرواي دريا ميشه. در اين اتاق با پيچيده ترين حوادث و حقه هايي رو به رو ميشين كه  فقط كشف حقايق ميتونن شمارو از شر اونها خلاص كنن.

 

اسپانيا

 

اسپانيا اتاق فرارهاي خيلي زياد و متنوعي داره. ديگه به خودتون بستگي داره كه كدوم رو انتخاب ميكنين و ميخواين با چه موجودات و معماهايي توي اتاق‌ها روبرو شين. 

زامبي ها: فكر مي كنيد از اون جايي كه تا حالا تو زندگيتون زامبي نديدين، از اين به بعد هم نمي بينين؟ كاملا در اشتباهيد! توي اين اتاق فرار، زامبي ها شهر رو تسخير كردن و الان هم دارن به سراغ خونه اي ميان كه شما و دوستاتون اونجايين. تنها راه نجات از مردگان حريصي كه تشنه مغزهاي توي جمجمه تون هستن، حل كردن يك سري معما و پازله تا بتونين از زامبي ها جلو بيوفتين و شهرو از دستشون نجات بدين. 

يتيم خونه: جداً ميخواين بدونين كه چي به سر بچه هاي يتيم خونه‌ي وسط جنگل اومده؟ فقط كافيه وارد اين اتاق بشين تا داستان شيطاني يتيم خونه صداي قلب شما رو به گوشتون برسونه. مغزتون رو هم اگر تو اتاق فرار زامبي‌ها از دست ندادين، با خودتون ببريد. به كارتون مياد!

دانشمند ديوانه: يك دفعه چشماتون رو باز مي كنين و مي بينين كه با دوستاتون توي يك اتاق گير افتادين! جريان اينه كه يه دانشمند ديوونه براي اينكه بتونه آزمايش هاي احمقانه و خطرناكش ر روي شما انجام بده، توي اين اتاق اسيرتون كرده. حالا انتخاب با شماست. يا به دنبال سر نخ براي فرار از اين اتاق بگردين، يا اين كه بشينيد ببينيد هر كدوم از اين مواد روي بدن شما چه واكنش هايي دارن!

سرزمين عجايب: اشتباه نكنين! اين سرزمين عجايب قرار نيست مثل اون چيزي كه آليس باهاش روبرو شده بود باشه. توي اين اتاق آليس كه گم شده، از خرگوش سفيد هم كه خبري نيست. تو اين اتاق كلاهدوز ديوانه با همان لبخند شيطاني انتظار شما را مي كشه! ملكه سرخ هم همين دور و بره!






فرانسه



خودتون رو براي اتاق فرارهاي  ترسناك و جذاب فرانسه آماده كنيد! تو اين اتاق ها فقط بايد به ترس‌تون غلبه كنين تا بتونين معماهاي عجيب غريبي رو كه در جريان داستان باهاشون روبرو ميشين رو حل كنين. اما مگه ترس و اضطراب ميذاره فكر كنين؟؟؟؟

هواپيما: اين بازي خوراك اوناييه كه جرات انجام كارهايي مثل سوار شدن به هواپيمايي با فضايي پر از استرس و اضطراب، رو داشته باشن. فقط يادتون نره كمربندتون رو ببندين و در امن ترين(!) وسيله‌ي نقليه‌، معماهاي پيش روتون رو حل كنين و به مراحل بعدي برسين.

سردابه پاريس: داستان سردابه مشهور پاريس براي خيلي از كارآگاه ها هميشه موضوع جذابي بوده. هر چند كه تا حالا هيچ كدومشون نتونستن راز 6 ميليون اسكلتِ توي سردابه رو كشف كنن. تو اين فضاي تاريك و خطرناك شما و دوستاتون بايد به دنبال راز قتل اين همه آدم توي اين سردابه كه دهه هاست براي خيلي ها مرموز مونده، بگردين. وقتي هم كه اين ريسك رو قبول كردين،حتما عواقبش رو هم در نظر گرفتين. البته يك حقيقت در مورد اين سردابه وجود داره: هيچكس دلش نميخواد زياد اونجا بمونه!  



منبع: مجموعه اتاق فرار هاي اسكيپ كيوب